کوهشناسی تاریخی
۱- کوههای ایران به روایت ابن حوقل
نوشتهی مرتضا دزفولی
واژهی کوهشناسی تاریخی برای بررسی نام، جایگاه، پیشینه و ویژگی کوهها با استناد به کتابهای تاریخی، جغرافی، سفرنامهها و گزارشهایی که در گذشته منتشر شده اند، انتخاب شده است. دوستداران ورزش کوه در کوهشناسی تاریخی آگاهیهایی دربارهی کوهها از نگاه گذشتگان به دست خواهند آورد. در این شماره (مجله کوه شماره ۴۸) با سیاح و جغرافیدان عرب، ابن حوقل آشنا خواهید شد و نوشتههای او را دربارهی کوههای ایران خواهید خواند.
ابوالقاسم محمدبن حوقل بغدادی به جغرافی علاقهی بسیار داشت، او در سال ۹۴۱ میلادی برای تجارت و مطالعه دربارهی کشورها از بغداد بیرون رفت و بسیاری کشورهای اسلامی را دید و در هنگام سفر نوشتههای پیشگامان جغرافی چون جیهانی، ابن خردادبه و قدامه را مطالعه کرد و با اصطخری دیدار کرد. نتیجهی جهانگردی و بررسیهای او در کتابی به زبان عربی با نام المسالک و الممالک یا صورهالارض نوشته شد. بخشهای مربوط به ایران در سال ۱۳۴۵ خورشیدی به وسیلهی دکتر جعفر شعار به فارسی برگردانده شد و سفرنامهی ابن حوقل نام گرفت. در سال ۱۳۶۶ این کتاب توسط انتشارات امیرکبیر یا نام سفرنامهی ابن حوقل – ایران در صوره الارض به چاپ دوم رسید. ابن حوقل در سفرنامهی خود از بسیاری شهرها، رودها، قلعهها، معدنها، آتشکدهها، دریاچهها، راههای بین شهرها و مسافت آنها یاد میکند. دراین نوشتار بخشهایی که به گونهای با کوه ارتباط دارد مورد توجه قرار گرفتهاست. نوشتههای ابن حوقل با حروف زیر خط دار آورده شده است و در ادامه شرحی بر برخی آنها نوشته شده است.
کوهی آتشفشانی در استان فارس
در ناحیهی آسک نزدیک سرزمین فارس کوهی است که هنگام شب آتش در آن فروزان است و هنگام روز دود از آن بالا میآید و هرگز خاموش نمیشود.
ابن حوقل با کوه آتشفشانی کاملا آشنا است و در کتاب خود نشانی کوه آتشفشانی جزیره سیسیل را به درستی میدهد و مینویسد “من همهی آتشهای سیسیل را دیدم اما نه از نزدیک“ و از طرفی میدانیم که در ایران فقط ۵ کوه آتشفشانی وجود دارند که هیچ یک در فارس نیستند. برای پژوهشگران علاقمند به کوههای ایران این پرسش به وجود میآید که ابن حوقل از کدام کوه یاد کرده است؟
برای تعیین دقیق تر جای آسک به کتاب “جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی “ تالیف لسترنج نیز نگاه میکنیم: دو منزل قبل از ارجان در مرز فارس بین ارجان و دورق، شهر کوچک آسک واقع بود که در آنجا به گفتهی اصطخری آتشفشان کوچکی وجود داشت. ابو اسحاق ابراهیم اصطخری خود در کتاب مسالک و ممالک مینویسد: و همچنین در ناحیت آسک نزدیک زمین پارس کوهی هست کی همیشه ازو آتش برمیآید، به شب روشنایی دهد و به روز دود بر میآید. و گمان چنان است که آن چشمهی نفت است یا زفت {نوعی قیر} کی آتش درو افتاده است.
جبال قفص
جبال قفص (به فارسی کوچ) محدود است از جنوب به دریا، و از شمال به حدود جیرفت، و رودبار و قوهستان ابی غانم، و از مشرق به اخواش و بیابانی میان قفص و مکران، و از مغرب به بلوچ و حدود منوجان و هرمز.
با محدودهای که ابن حوقل از جبال قفص ترسیم کرده است، این کوهها منطبق است بر کوههای بشاگرد کنونی. این رشته کوه به شکل ۸ است و حدود ۳۰۰ کیلومتر امتداد دارد. این ارتفاعات آخرین ارتفاعات کوههای جنوب شرقی ایران شمرده میشوند.
کوههای بارز
کوههای بارز استوار و فراخ نعمت و دارای درختان است و ناحیهای است سردسیر، و برف نیز در آنجا میبارد و مردمانش تندرست و سالم و بیآزارند و تا روزگار بنیامیه عموما در مذهب زردشت باقی بودند و مسلمانان بر ایشان تسلط نداشتند زیرا نیرومندتر از قفص (کوچ) بودند و زیان و صدمهی آنان بیشتر بود. کوههای بارز فراخ نعمت تر از جبال قفص و دارای معادن آهن است و در قسمتی از کوهها نقره هست و این کوهها از پشت جیرفت بر درهای به نام درفارد به سوی جبل فضه میرود و دو منزل راه است و این درفارد درهای حاصلخیز و آبادان و دارای باغها و دیههای بسیار باصفا است.
این کوهها نام خود را حفظ کردهاند و هم چنان به جبال بارز مشهور هستند. این کوهها امتدادی شمال غربی- جنوب شرقی با درازای حدود ۱۵۰ کیلومتر دارند و شهرستانها بم و جیرفت را از یکدیگر جدا میکنند. پرفرازترین کوه آن ۳۷۵۰ متر فرازا دارد.
کوه سبلان
اردبیل شهری است فراخ نعمت و با نرخ ارزان. روستاها و ولایتها و نیز کوهی به نام سبلان دارد که بالارفتن و پایین آمدن آن سه فرسخ است، کوهی است بزرگ و بلند و مشرف بر شهر، و در زمستان و تابستان پیوسته از برف پوشیده است.
کوه سبلان که مشرف به اردبیل است به عقیدهی من از دماوند بزرگتر است لیکن سبلان از کوههای مجاور منقطع شده و چندان بلند و افراشته به نظر نمیآید. و کوه حارث در دبیل از هر دو آنها بزرگتر است.
ابن حوقل در محاسبهی فرازای سبلان دچار اشتباه شده است و سبلان را از دماوند بلندتر میداند. اشتباه دیگر آن که کوه حارث را نیز بلندتر از سبلان و دماوند شمرده است در حالی که کوه آرارات یا به گفتهی ابن حوقل “حارث“ از دماوند بلندتر نیست.
کوههای خرمیه
کوههای خرمیه نیز بلند هستند و فرقهی خرمیه که بابک از ایشان بود در آنجا میباشند، و در قریههای ایشان مساجدی است و قرآن میخوانند و با این همه برخی ادعا دارند که ایشان باطنا به مذهب اباحه قائلاند.
اگر نگوییم که کوههای ارسباران در گذشته کوههای خرمیه خوانده میشدند باید پذیرفت که بخشی از کوههای ارسباران کوههای خرمیه خوانده میشدهاند. از نام خرمیه برای نشان دادن کوه های ارسباران دیگر استفاده نمیشود. در گذشته ای نه چندان دور از واژه قراجه داغ برای نامیدن کوه های ارسباران استفاده می شده است.
زردکوه
زاینده رود از بیخ کوهی بزرگ و بلند واقع در خانان سرچشمه میگیرد و از مشرق آن آب اصفهان و از مغریش آب اهواز، که پس از گذشتن از مانان، رود اهواز نامیده میشود، بیرون میآید.
ابن حوقل برای کوههای زردکوه بختیاری نامی سراغ نداشته است اما در بعضی کتابهای قدیمی از این کوهها با نام زرین کوه یاد شده است و نیز میگویند زاینده رود ابتدا زرین رود بوده است.
کوه دنباوند (دماوند)
از کوههای نواحی جبال دنباوند است. کوهی است بلند به اندازهای که از ۵۰ فرسخی دیده میشود و من نشنیدهام که کسی به بالای آن رفته باشد، و خرافهها دربارهی آن گویند از جمله این که ساحران سراسر دنیا در آن کوهاند.
بزرگترین کوه در حد ری کوه دماوند است که من آن را از میانهی روذه مشاهده کردم و شنیدم که از نزدیکی ساوه نیز میتوان دید. این کوه در میانهی کوهها به سان قبهی دیده میشود و به اطراف خود نزدیک چهار فرسخ احاطه دارد و پیوسته از دهانهی آن دود برمیخیزد. در پیرامون این قله قریههایی از قبیل دیبران، درمنه، بوا و جز آن واقع است. قلهای که دود از آن برمیخیزد در کتف کوه قرار دارد و کوهی بیگیاه و درخت است لیکن پایینتر از قله درختان کمی بیآن که گیاه باشد دیده میشود و در سایر نواحی جبال و دیلم و نواحی متصل به آنها کوهی بزرگتر از دماوند وجود ندارد.
نام قدیمی دماوند دنباوند است و در منابع دیگر با نامهای دیگر نیز خوانده شده است. ولادیمیر مینورسکی در تعلیقاتی که بر سفرنامهی ابودلف نگاشته است، دیدن دماوند از نزدیکی ساوه را ناممکن میداند و نیز روستاهای پیرامونی دماوند که ابن حوقل از آنها یاد میکند هیچ یک با نامهای کنونی مطابقت ندارند.
کوه بیستون
بهستون (بیستون) کوهی استوار و بلند است و نمیتوان به بالای آن رفت و راه حاجیان از نیشایور به حلوان از زیر آن است و گاهی از بخشی از آن میگذرد و صفحهی کوه از بالا به پایین صاف و هموار و برهنه است. و از ری تا حلوان چنین است. حتا چنان به نظر میآید که از قسمت پایین کوه به اندازهی قامت چند تن کندهاند، و برخی از مردم، شاید عمروبن بحرجاحظ در کتاب البلدان خود ادعا کردهاند که یکی از پادشاهان ساسانی خواست که در اندرون کوه بازاری سازد تا نیرومندی و تسلط خود را نشان دهد. بر پشت این کوه آن گاه که از عراق آیند جایی است شبیه غار که چشمهی آبی در آن جاری است و نقش اسبی به زیباترین شکلی که ممکن است بردیوار آن است و مردم معتقدند که نقش اسب خسرو به نام شبداز (شبدیز) است و نیز در آنجا نقش خسرو از سنگ و نقش زن او شیرین در سقف غار کنده شده است.
کوه کرکس
دزدان این بیابان پناهگاهی دارند که در آنجا مخفی میشوند و اموال و ذخایر خود را پنهان میکنند. این پناهگاه جبل کرکس کویه نام دارد و کرکس نام بیابانی است در مجاورت ری و قم که به اندازهی مسیر چند روز از آنها فاصله دارد و در مشرق آنها واقع است، و این کرکس کویه کوه بزرگی نیست و از جبال بریده شده و پیرامون بیابان است، و شنیدم که محیط پایین آن دو فرسخ است ولی خود بدان آگاهی ندارم و فقط از آنجا عبور کردهام. در این کوه آبی به نام آب بیده هست و وسط کوه چون هامون و در بیراهههای آن آب اندک است، و راهی که بدان به قلل آن بتوان رفت کم است. گردنهها و راههای ترسناک دارد و اگر کسی در آن متواری شود بدو نمیتوان دست یافت و آن گاه که کسی به آب بیده برسد گویی در دیواربستی قرار گرفته و کوه او را احاطه کرده است.
کوه کرکس کویه از مشرق به مغرب کشیده شده است و به وسیلهی راهی دشوار گذر و پر از تپه و دره به مسافت دو فرسخ به جبالی در ناحیهی ری میپیوندد و از آنجا به جبال جیل (گیلان) میرسد.
تنها کوههایی که ممکن است منطبق بر کوههای کرکس باشند، کوه های سیاه کوه یا کوه های دوازده امام هستند. به نظر میرسد در چند سد سال اخیر نام این کوه کاملا تغییر کرده است. آلفونس گابریل نیز درگذر از کویر بین ری و قم نامی از کوه های کرکس نیافت.
غار مومیای
و در یکی از قریههای دارابجرد مومیای هست که به نقاط دیگر حمل میشود و بینظیر و متعلق به سلطان است، و آن غار در کوهی است که نگهبانانی دارد و در و مدخل آن بسته و مقفل و مهر شده است و به نشانهای چند تن از معتمدان سلطان که آن را میتوانند بگشایند نشان دار میباشد، و هر سال در موقع معین آن را باز می کنند. این مومیا در حفرهی سنگی گرد میآید و در غیر از آن حفره نیز اندکی هست و چون همه را که مجموع آن در یک سال به اندازهی اناری است گرد آورند و در حضور معتمدان سلطان و حکام و ماموران برید و اشخاص عادل و امین اندکی به حاضران میدهند و دوباره مهر میزنند و این مومیای درست و جز آن نادرست و تقلبی است. در نزدیکی این غار قریهای به نام آیین هست و این موم بدان جا منسوب است و لفظ مومیای در اصل موم آیین بوده است.
در کتاب های تاریخی از یک یا چند غار در ولایت فارس نام برده شده است که از آن مومیای استخراج می شده است اما نمی دانیم این غار یا غارها کدام است؟ فلسفی در کتاب زندگانی شاه عباس می نویسد: در عهد صفویه مومیایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم به دست می آمد، متعلق به شاه بود، و او یا آن را می فروخت و یا به رسم هدیه برای حکام و بزرگان و پادشاهان دیگر می فرستاد. دکتر محمد معین در فرهنگ معین در باره واژه مومیایی چنین آورده است: ماده ای قهوهای یا سیاه رنگ و نیم جامد که در نتیجه اکسیده شدن هیدروکربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر زیرزمینی هستند پیدا می شود. مومیایی در حقیقت عبارت از یک نوع قیر طبیعی است که غالبا مخلوط با شن و خاک میباشد و بنابراین نوعی آسفالت طبیعی همیشه در محلهایی که مومیایی پیدا میشود به وجود می آید…از حل کردن مومیایی در روغن مادهی نرم و خمیری شکلی به دست میآید که سابقا بر روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده میمالیدند…مومیایی اخیر در غارهای بعضی کوهها از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین شکل آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد.
دو صفحه ی چوبین یا توری و راکت برف
و گفتهاند این آب در دریاچهی موسوم به ته فیروز واقع در کرمان فرو میرود و محلی که آب در آن فرو مینشیند مانند شورهزاری در حدود ۹ فرسخ است و آدمی نمیتواند در آنجا جز با دو صفحهی چوبین یا توری که زیر پاهایش باشد راه برود و این محل در انتهای بیابان (کویر) خراسان از نواحی کرمان است.
در این گمان که راکت برف وسیله ای است خارجی باید تجدیدنظر کرد. کرمانی ها از” دو صفحهی چوبین یا توری” برای عبور از برف استفاده نکرده اند، اما اگر به طور کلی در نظر بگیریم که استفاده از این وسیله برای عبور از سطحی ناپایدار طراحی شده است، میتوان استفاده از راکت برف در ایران را تا حدود ۱۰۶۰ سال به عقب برد.
